نگویید.
کودک که بودم
دردهای کوچکم را هم ، بغض می کردم
تا دیگران دورم جمع شوند
و با آرامش گریه را بهانه ای برای "بیشتر دوست داشته شدن" کنم.
بزرگ که شدم اما ،
بزرگ ترین درد هایم را هم خوردم
تا از بغضی که هر ثانیه گلویم را میجود
کسی نیاید و نگوید :
"باز چه مرگت شده است ؟"
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: